روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را
روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را

بلاگفا....تو که بی وفا نبودی

نمیدونم چرا هنوز با بلاگ اسکای ارتباط برقرار نکردم....انگار عادت ندارم یه مدت به طور مداوم وبلاگم درست باشه و هر از گاهی خراب نشه.

یادداشت

یادداشت خصوصی1 (بدون مخاطب)

شگفتی یعنی چی؟ یکی از مفاهیمی که در پس واژه شگفتی نهفته است را میتوان اینطور بیان کرد: ارتباط میان موضوعات به ظاهربی ربط. این جمله مرا به فکر فرو برد. اگر حدس علمی که اثباتی برایش وجود نداشته باشد به ذهنتان رسید، بدانید که اگر این خصوصیت را داشته باشد به موضوعی جالب برای نشریات علمی دنیا تبدیل می شود.

لذا اگر درد شقیقه را به جای دیگری ربط دادید خوشحال باشید و به خود افتخار کنید. چون شما یک شگفتی خلق کرده اید.


بعد نوشت (بی ربط به یادداشت خصوصی):

تبریک به مناسبت برتری صلح بر جنگ. گفتگو و اعتماد و فرهنگ و تمدن بر جهل و تعصب و نادانی و تنگ نظری. تبریک به مناسبت روزنه ای باریک از امید.

دوباره

همه چیز از یک بازی شروع شد. Road Riot. باید اعتراف کنم که به مسابقات رالی بسیار علاقه مندم و از بازیهای رایانه ای، همیشه Need For Speed انتخاب اولم بوده. یادمه ترم 6یا7  لیسانس اگه اشتباه نکنم، برای انجام دادن پروژه درس برنامه سازی پیشرفته که اون زمان با ++C کار میکردند، کامپیوترم را از خونه به خوابگاه آورده بودم. الان که یادم میاد با خودم میگم چه زجری میکشیدم وقتی که میخواستم جا به جاش کنم. سه نفر اسیر میشدند تا جابجا بشه. لپتاپ نبود که اون روزا....یکی باید جعبه مانیتور رو دستش میگرفت، یکی کیس و کیبورد و یکی دیگه هم سایر متعلقات. شبهای امتحان که میشد، Need For Speed یا NFS کلا صفای دیگه ای داشت. اینها رو گفتم که بگم چقدر به این نوع بازیها علاقه مند بودم و هستم. با این حال، مدتها از آخرین دفعه ای که بازی کرده بودم میگذشت تا اینکه چند روز پیش یکی از همکاران ناباب نزد ما آمد و یک بازی که همان Road Riot باشد، را به ما معرفی نمود که توسط گروه (تان.گو) پشتیبانی میشد. بعد دیدم یکی دیگر از همکاران ناباب هم همین بازی را دارند و به شدت مشغول. متوجه شدم که این بازی بین تمام کانتکتهایی که در گوشیتان وجود دارد و آنها هم این نرم افزار  را دارند انجام میشود و شما میتوانید امتیاز و آخرین مرحله هر یک از دوستان خود را ببینید. این شد که تب جنون آمیز شدیدی ما را فرا گرفت و به یکی از همکاران که به مرحله فوق پیشرفته 315 (پس از روزها و ماهها بازی) رسیده بود بیاناتی در باب گرفتن ایشان و سوسک نمودنشان در 2 روز و این حرفها فرمودیم.در عرض همان روز اول که بازی را نصب نمودیم موفق به گذراندن 20 مرحله شدیم. و وقتی به منزل مراجعت نمودیم میدان را خالی ننمودیم. اینجا بود که اهالی منزل به داد رسیدند و مرا از بازی بر حذر داشتند. من هم مانند مصرف کنندگان دراگ، یواشکی پشت درهای بسته، و در مکانهای خارج از دید منزل از جمله پشت یخچال و پشت در اتاق، به رقابت با همکاران می پرداختیم که ناگهان توسط یکی از اعضای خانواده که پزشک هم هستند(دلیل اینکه شغل ایشان را گفتم به زودی می فهمید)، دچار مچ گرفتگی شدیم و مچ قرمزمان در دستان پزشک مچ گیر قرار گرفت. ایشان شدیدا گفتند که تو نشانه هایی قوی از اعتیاد داری (دلیلش این بود و بسیار هم جدی گفتند)و خلاصه کلی ما را متهم به اعتیاد نمودند. در حرکتی خلاقانه، گیتار ما را از درون کاور خاک گرفته خود درآوردند و گفتند این را بگذار دم دست، روی مبل و در کاور خود قرارش مده، و هر زمان که خواستی بازی کنی بجایش بیا گیتار تمرین کن. این شد که مجبور به کوک نمودن ساز و اصلاح ناخن و درآوردن صدای ساز شدیم و هر چند دقیقه یکبار این صدا در منزل شنیده میشد. و مقرر شد خود ایشان استادی برای این حقیر معتاد بیابند تا تحت الحفظ به فراگیری علوم موسیقیه ادامه دهیم و مسیر هشت سال ترک شده را آغازی دوباره داشته باشیم. باشد که رستگار شویم.







پی نوشت: اگه جواب داد بهتون میگم تا به عنوان پیشنهاد به معتادان گرانسنگ و مراکز ترک اعتیاد ارایه دهید

تح RIM

ما نیاز به تح.ریم نداریم که

خودمون برای خودمون کافی هستیم. کلا خودمون داریم خودمون و مملکنمونو تح.ریم می کنیم. سرمون هم کردیم توی برف و اصلا هیچی نمی بینیم. یکمی دقت کنید...یکمی بیشتر...یه نگاه به دور و بر ... این اداره، اون اداره، این سازمان، این بنگاه، اون وزارتخونه، این بازار، اون بازار، این دانشگاه، اون مدرسه....شهرداری، بانک، دکل حفاری....بازم بگم؟ همه ی اینها خود ماهاییم دیگه.....یکی کمتر یکی بیشتر...یکی خیلی خیلی خیلی بیشتر...والا به خدا...آقا جان، امان از نادانی، امان از فرهنگ و اعتقادات غلط، امان از نادانی (اینو هرچی بگم کم گفتم) امان از ب ی شعوری.....(بلا نسبت شما)

( بیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییپ )

ای تیم....ای چند بعلاوه چند.....اینقدر زحمت نکشید....


پی نوشت: لطفا لبخند را از لیست تح.ریم ها خارج کنید. به مولا جای دوری نمی ره. فرض کنید مملکت و آدمهاش مال خودتونن.( فرض محال که محال نیست)

از طرح تا عمل

چند وقت پیش شروع شد. خیلی کار برد (حدودا سه ماه). از طرح روی کاغذ تا آماده شدن داشبورد. دلم نمیاد این کاغذها رو بندازم....فقط یک طرح و ایده بود....اما درست شد. (کار آنچنانی نبودا....شق القمر نکردیم، اما خب...خیلی به درد بخوره)


تو و هرچیزی که پیرامون توست همین الان ده برابر کوچک شدی، میگی نه؟ ثابت کن که نشدی :)

بعد از گذشت دو روز وحشتناک (که بخیر گذشت) برگشتن سر کار و روال زندگی عادی خیلی خوبه. خدا نکنه کار آدم به بیمارستان و بستری شدن و از این جور چیزها بیفته. یعنی اگه حواست به مریضت نباشه کلا میرین تو هوا....

مورد دوم در خصوص دنیای پزشکی و بیمارستان اینه که در این دنیا، هدف، موجودی به نام پول است نه سلامتی بیمار. سلامتی در اولویتهای بعدی است. اگه با چشم خودم نمیدیدم باور نمیکردم. (بلا نسبت پزشکان خوب و متعهد از جمله پزشکان موجود در خانواده ی خودم که میدونم برای بیمارانشون چه ها که نمی کنند)

بگذریم.

یک سوال قدیمی این روزها ذهنمو درگیر کرده (بعد از سوال پشه ها روزها کجا میروند البته) و اون اینه که اگر در دنیای ما، همه ی اجسام و موجودات به یکباره ده برابر کوچک شوند، یعنی یک دهم ابعاد طبیعیشون بشوند، چطور متوجه میشیم که کوچک شده ایم...و چطور متوجه میشیم که ده برابر کوچک شده ایم و مثلا نه برابر یا نه و نیم برابر کوچک نشده ایم....

ای کسانی که ایمان آورده اید، همانا برترین شما، فکر کنندگان و دود زنندگان از گوش است. پس بشتابید به سوی فکر و اندیشه. البته با رعایت استاندارد یورو 5.


پنت هاوس

از مزایای سفر با پدر بزرگ و مادربزرگ اینه که می تونی در یک پنت هاوس که یکطرف رو به دریا باشه و طرف دیگه رو به جنگل، مهمون بشی و یک پیشخدمت زیبا روی همه کارهاتو انجام بده....خدایا الان کمی فهمیدم طبقه فوق فوق مرفه چطوریند...نمردیم و دیدیم بالاخره. من دیگه آرزویی ندارم. الان دیگه با خیال راحت میتونم سرمو بذارم زمین.


پی نوشت: گراند پارنت منم مهمون بودنا سو تفاوت نشه


بعدا نوشت: اینم از عکس صبحانه روی تراس (البته میز هنوز کامل نشده بود)