روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را
روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را

باور کن نامت را سی باره نوشتم و پاک کردم

دیگر بهانه ای ندارم که از تو به خودم بنویسم و از خودم به تو....

به بهانه کوچک یک امشب دوباره برایت می نویسم.

سلام.


نظرات 5 + ارسال نظر
یاسمین یکشنبه 27 تیر 1395 ساعت 21:59

آره موذن. احتمالا در حال بازگشت از دانشگاه بودم.

در هر صورت، سلام.

یاسمین یکشنبه 27 تیر 1395 ساعت 00:35

کجا بودم؟چی پوشیده بودم؟
خب میومدی آشنایی میدادی

بلوار موذن، داشتی از خیابون رد می شدی. لباستو نمیدونم دقت نکردم ، شایدم اشتباه کرده باشم اما خیلی خودت بود اونی که من دیدم. من در حال رانندگی بودم، نمیشد همون لحظه توقف کنم...

یاسمین پنج‌شنبه 24 تیر 1395 ساعت 02:30

این الان جدی بود یا شوخی،؟

من که شوخی ندارم...

یاسمین دوشنبه 21 تیر 1395 ساعت 22:02

لطف داری.ممنون.
دوطرفس.تو هم دوست خیلی خوبی هستی

من یکبار دیدمتداشتی از خیابون رد میشدی....

یاسمین دوشنبه 21 تیر 1395 ساعت 13:08

چه قشنگ

قشنگ شمایی...شمایی که تا پست میگذارم می آیی و میخوانی و با من سخن می گویی.
چه دوست خوبی هستی تو....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد