روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را
روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را

وقتی شب شب سفر بود

توی کوچه های وحشت

وقتی هر سایه کسی بود

واسه بردنم به ظلمت

وقتی هر ثانیه ی شب

تپش هراس من بود

وقتی زخم خنجر دوست

بهترین لباس من بود

تو با دست مهربونی

به تنم مرحم کشیدی

برام از روشنی گفتی

پرده شبو دریدی

....

حالا اون دستها کجاست....؟

این آبان لعنتی کی تمام میشه......

نظرات 2 + ارسال نظر
ترانه شنبه 20 آبان 1396 ساعت 20:21

به بهار بگین بیاد لطفا
.........
بهار که می شود
دوباره در دلم شکوفه میزنی

بهار جان بیا...ترانه جان کارت داره
شما اگه بیایین شکوفه هم میاد...
مرسی بابت این حس خوب

Rima پنج‌شنبه 11 آبان 1396 ساعت 10:34

فقط آبان؟
قربون دستت بگو کل پاییز رو یجا با هم میدیم ببرن
نکبت ! هیچی نشده هوا هم آلوده شده
بخاطر عالیجناب فسقلی تو خونه حبس شدیم

عالیجناب فسقلی....عزیزممممم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد