روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را
روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را

ما شنیدیم و به یاری نشتابیدیم!

به خیالی که قضا

به گمانی که قدر

بر سر آن خسته

گذاری بکند!

"دستی از غیب برون آید و کاری بکند"

هیچ یک حتی از جای نجنبیدیم!

آستینها بالا نزدیم

دست آن غرقه در امواج بلا را نگرفتیم

تا از آن مهلکه-شاید-برهانیمش

به کناری برسانیمش!

ف. مشیری

برای هرکی مثل ما داره میسوزه غمگینم....

حق

 حق مردم

حق شهروندی

حق زندگی

حق کار

حق درآمد

حق داشتن مسکن

حق داشتن آزادی و ابراز عقیده

حق داشتن آب بهداشتی

حق داشتن هوای سالم

حق.....

حق.....

خب که چی؟ مگه آدم از حقوق اساسی و پایه زندگیش هم حرف میزنه؟

برو اندیشه ات را پرواز بده، از اندیشه ها و تفکرات و برنامه ها و پیشرفتهات حرف بزن...اصلا میرسی بهشون فکر کنی؟ یا فکرت درگیر حقوقته؟

گفت و گو

گفتگو.

میگم: کجایی؟ چرا خبری ازت نیست؟ چرا این همه وقت نیستی؟ میدونی چند وقته خبر ازت ندارم؟

میگه: به به...چه عجب، یادی از ما کردی. تو خودت خبری از ما نمیگیری...میدونی چند وقته نیستی؟

میگم: هستم، اما خودم نیستم.

میگه: میدونم. من خودت هستم. میدونی چند وقته منو اینجا جا گذاشتی و رفتی؟

میگم: میدونم. دلم برای خودت که خودم باشی خیلی تنگ شده. اما میدونی؟ من دیگه نمیتونم بمونم.

میگه: منم نمیتونم بمونم. بیا با هم بریم. مثل قدیما.

میگم: دلم میخواد. اما نمیتونم. من دیگه تو نیستم. نمیتونم پا به پات بیام...

امضا: خودت سابق. خودم.